جدول جو
جدول جو

معنی نقه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

نقه زدن
(غَ رَ ضُ مَ رَ تَ)
نق نق کردن. غرغر زدن. رجوع به نق نق شود
لغت نامه دهخدا
نقه زدن
بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
نوشتن، نقاشی کردن
کنایه از مقدّر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیه زدن
تصویر غیه زدن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعره زدن
تصویر نعره زدن
فریاد زدن، فریاد و فغان کردن به بانگ بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پره زدن
تصویر پره زدن
حلقه زدن، دایره وار ایستادن مردم یا لشکریان، پره بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقه زدن
تصویر حقه زدن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، کید آوردن، فریفتن، پشت هم اندازی کردن، نارو زدن، غدر داشتن، تنبل ساختن، نیرنگ ساختن، اورندیدن، غدر کردن، مکایدت کردن، مکر کردن، شید آوردن، ترفند کردن، غدر اندیشیدن، دستان آوردن، چپ رفتن، گربه شانه کردن، سالوسی کردن، تبندیدن، خدعه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غِ / غَ تَ)
نقش نوشتن. (آنندراج). رقم زدن. نگاشتن. نگاریدن. نوشتن:
هرکه به درگاه تو سجده برد روز حشر
آیت لاتقنطوا نقش زند بر جبین.
خاقانی.
سه فرهنگ نامه زفرخ دبیر
به مشک سیه نقش زد بر حریر.
نظامی.
نه هرکو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد
تذروی طرفه می گیرم که چالاک است شاهینم.
حافظ (از آنندراج).
، داو بردن. (غیاث اللغات از مصطلحات الشعرا). ظفر یافتن بر چیزی. (آنندراج) :
هرکسی در روز قتلم بوسه زد بر دست تو
از سر جان من گذشتم نقش را یاران زدند.
خالص (از آنندراج).
، رل بازی کردن. (یادداشت مؤلف). نقش انگیختن. صورت سازی کردن. حیله کردن:
خرقۀ زهد و جام می گرچه نه درخور همند
این همه نقش می زنم از جهت رضای تو.
حافظ.
، اجرا کردن. نواختن:
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جائی دارد.
حافظ.
- نقش بر یخ زدن، کار بی حاصل و بیهوده کردن:
نقش وفا بر سر یخ می زنند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ دَ)
در تداول عام، آهسته و به فاصله زاری کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به نغنغ و نق زدن شود
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ اَ تَ)
غر و لند کردن
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
حقه زدن بکسی. گول کردن او. او را فریفتن: هزار حقه میزند، هزار نیرنگ و فریب و مکر دارد
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ/ رِ بَ تَ)
به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن. مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن:
خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
خاقانی.
هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت
باک نکردم که صبح آفت نقاب شد.
خاقانی.
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
خاقانی.
آن نظر که بنگرد این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد.
مولوی.
عاجزم در گره خویش گشودن صائب
من که نقب از مژه در سینۀ خارا زده ام.
صائب (آنندراج).
نقب در خانمان خفته زنند
دزد خالی بود ز بیداران.
؟
، منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سقف زدن
تصویر سقف زدن
اشکوونیدن آشکوباندن تاکاندن تاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقب زدن
تصویر عقب زدن
سپختن پس زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه زدن
تصویر لکه زدن
پیاده راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه زدن
تصویر لقمه زدن
نواله زدن گراس کلان بر گرفتن لقمه درشت برداشتن و بلعیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنده زدن
تصویر لنده زدن
لندیدن غرغرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
ناله کردن فغان کردن: دیگ زند ناله که خون خورده ایم ریگ بریزید که خون کرده ایم. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نام کسی رابرزبان آوردن، یانام کسی رازدن، خط کشیدن نام او (ازدفتروغیره)، اورافراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکه زدن
تصویر سکه زدن
دانگ زدن فلزی را به صورت مسکوک در آوردن ضرب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقم زدن
تصویر رقم زدن
نگاشتن، تحریر کردن، نقش کردن نقاش، نویسنده و محرر
فرهنگ لغت هوشیار
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده زدن
تصویر خنده زدن
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
گرد نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
آییژکیدن خرفکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه زدن
تصویر راه زدن
غارت کردن مسافران در جاده قطع طریق، سرود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی نغ زدن پارسی است تام زدن (گویش گیلکی) بهانه جویی کردن، غرغر کردن، توضیح این لغت اصلا در مورد بهانه گیری کودکان و سر و صدا کردن آنان بکار میرود اما آنرا بر سبیل توسع در مورد بهانه جویی زنان ومردان بزرگ سال و اظهار نارضایی از طرف آنها نیز استعمال میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
نگار زدن نقش کردننقاشی کردنتصویر کردن: خلیفه بفرمود تا بر منابر بغداد بنام طغرل بک خطبه کردند و نام او بر سکه دار الضرب نقش زدند. یا نقش زدن نغمه (پرده)، با آلت موسیقی نواختن آن را: مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد، نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقم زدن
تصویر نقم زدن
آهون زدن نقب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
آهون زدن سوراخ کردن زمین. توضیح بریدن مجرای زیر زمینی برای رسیدن بمحلی که در آن قصد دستبرد (دزدیدن اموال بدر بردن زندانیان دزدیدن پهلوانان یا کشتن آنان) را دارند. این کار در داستانهای عامیانه ایران سخت رایج است و} عیاران {همواره برای رسیدن بمحل کار خود ازراههای دور نقب می زنند: سر نفر زهزنان وهم و خیال نقب در خزینه عصمت آدم زدی (دیو گاو پای)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغه زدن
تصویر نغه زدن
نغ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقه زدن
تصویر حقه زدن
کلک زدن نارو زدن فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ناف زدن ناف بریدن: قابله بهر مصلحت بر طفل وقت نافه زدن نبخشاید. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نق زدن
تصویر نق زدن
((نِ زَ دَ))
بهانه جویی کردن، غرغر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقش زدن
تصویر نقش زدن
((~. زَ دَ))
حیله کردن، رل بازی کردن
فرهنگ فارسی معین